از سربستگی به سرراستی [صادق رحمانی]

«چامه» ویژه صدسالگی داستان ایرانی
5 تیر 1400
ادبیات در هر ژانری تأثیرگذار است[هادی خورشاهیان]
6 تیر 1400

۱
شاعران و نویسندگان با نام رؤیاپردازان و خالقان اندیشه، گویی در خانۀ داستان زندگی می‌کنند، همانگونه که آدم‌ها و قصه‌ها گویی در جوف رؤیاپردازان زندگی می کنند. کلمه در ذهن و زبان ما طنین‌انداز می‌شود و از لحاظ عاطفی ما را به حرکت در می‌آورد. بنابراین شعر نسبت به نثر بیشتر به مخاطبان کمک می‌کند تا تجربه دیگران را درک کنند و بدین‌گونه است که شعر و داستان به زندگی ما شکل می‌دهند.
نکتۀ ضمنی در اینجا این است که، از آن‌جایی که زندگی انسان با درگیری‌های عاطفی همراه می‌شود، بهترین راه برای انتقال درک زندگی انسان، استفاده از زبانی‌ست که موجب واکنش احساسی می‌شود. ادبیات پوستۀ عاطفی آدم‌ها را خراش می‌دهد و لایه‌های زیرین آن را که بنیان حرف شاعران ونویسندگان است، می‌کاود. بدین ترتیب ادبیات مبتنی بر حرکت و عمل است.
آن‌چه برای یک نویسنده یا شاعر مهم است، توانایی ایجاد «حرکت» با ادبیات است. به نظر می‌رسد که تجربۀ زیستی انسان بیشتر شبیه به شعر است تا نثر. بنابراین شعر نسبت به نثر، راه بهتری برای صحبت کردن و نفوذ و نفاذ در ذهن دیگران است. سارتر در «ادبیات چیست» زبان شعر را زبانی کدر و سربسته می‌داند و آن را به درون خود ارجاع می‌دهد:
«زبانی که معنا را محدود می‌کند و هدفش گزارش واقعیت نیست و زبان نثر را زبانی شفاف که جهت حرکتش به بیرون است، در آن کلمات، خود هدف نیستند و وظیفه‌شان صرفاً انتقال پیام یا معنایی است که نویسنده مد نظر داشته است.»
البته این منطق سارتر چندان فراگیر نیست، زیرا نویسندگانی را داریم که کلمات خود را با زبان شاعرانه به کار می‌گیرند و از سوی دیگر شاعرانی داریم که منطق نثر در شعر آنان جاری است.
۲
در این شماره از چامه به سراغ شعر و شور شمس لنگرودی رفته‌ایم تا دریابیم در فکر و فن او چه می‌گذرد. آن چه از گفت‌وگوی با او داشتم مرا به این سخن هایدگر رهنمون شد. هایدگر باور داشت که اندیشمند حقیقی کسی است که زندگی‌اش را وقف یک فکر کند، به گونه‌ای که همۀ آثارش به نوعی بازگفت همان فکر باشد. با نگاهی گذرا به اثر متفکران، شاعران و رمان‌نویسان، چنین تکراری را به روشنی می‌توان دید و از این رهگذر می‌توان این بیان هایدگری را پذیرفت. شمس لنگرودی، در مجموعه شعرها و رمان‌ها و آثار موسیقیایی خود به همان فکر اولیه‌اش وفادار بوده است.
محمّد شمس در مورد هنر و ادبیات یک ایده کلی دارد و آن این است که او به دنبال شرح خویشتن است. او از آغاز نوجوانی به گواه آن‌چه خود در گفت‌وگویش بر شمرده است، بر مدار کلمه و آهنگ و حس چرخیده است. همین تنوع تلاش‌ها نشان می‌دهد که پشت بسیاری از رمان‌ها، شعرها، نمایش‌ها و آهنگ‌هایش چیزی جز خودِ انسانی‌اش نیست که او را در خود تکرارکنان به سحرگاه شکفتن‌ها و رستن‌های ابدی برده است. خوانندگان فرهیخته‌ای را دوست دارند که به جای نوشتن مقالات دانشگاهی، ایده خود را با به کارگیری ژانرهای محبوب شعر، رمان، تئاتر و موسیقی منتقل کند و شمس همۀ این راه‌ها را در طول زندگی به تجربه زیسته است. وقتی او در این قالب‌ها به شرح خویشتن پرداخته است، به موفقیت‌ها و شکست‌هایش نیز نیندیشیده است.
شمس به نام یک شاعر، در تلاش بوده است تا زوایای تجربه زیست شاعرانۀ خود را برای مخاطبانش روشن کند، و این امر او را ملزم به کار مداوم کرده است. او با استفاده از تمام ابزارهای هنری به انتقال تجربیات خود دست یازیده است. بنابراین، او از خواهش خویشتن و جهان پیرامونش آگاه است و با لحنی آرام و امیدوار به صدایی موزون و گیرا دست یافته است. شعرهایی که از سربستگی به سرراستی رسیده است و از دیگر سو مخاطبان نیز پذیرایش بوده‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.