ارسین ارگون شاعر، نویسنده و مترجم ترک متولد ۱۹۵۷ شهر آدپازاری در شمال ترکیه است . او در جوانی و در التهابات سیاسی دهه ۸۰ ترکیه زندانی و به حبس بلند مدت محکوم می شود. بعد از گذراندن دوران زندان اولین مجموعه شعرش با عنوان یک مشت شعر را منتشر می کند. چندین اثر او در سوئد منتشر شده و تعدادی از شعرهایش توسط بعضی خواننده ها ترانه شده اند. شعر زیر از جمله شعرهایی است که با صدای احمد کایا خواننده موسیقی اعتراضی ترکیه جاودانه شده است.
ما آن دودهی
مغشوش نبودیم
که از شعلهی لرزان شمعی رها شده بود
و یا مهی تیره که در آن چشم چشم را نمیدید
محبوبم!
مرا با علم و فلسفه دریاب!
و با تاریخ قضاوتم کن!
مرگ برایم شهد نبود
اعدام حلقهی گل نبود
بر گردنم
شبها بسیار تاریکند
بیا، معشوقهی رویاهایم، بیا! و مهتاب را در کامم بریز!
آه… من زندانی حسرتهایم
و حسرتها زندانی در من
سیبیلهایم بلند نمیشوند
سیبیل گذاشتن
ممنوع است برایم
زندان برای من، ساکت شو برای من،
گره دستمال بر گردنم
جای معشوقه، اعدام را در آغوش خواهم گرفت…
در آغوش گرفته و
خواهم خوابید…
و سپس صبورانه منتظر خواهم ماند.
ابرها را از صورتم کنار خواهید زد
و قاضی بیگناهیهایم را محاکمه خواهید کرد
و برایم به ارمغان
خواهید آورد
آن فردای زیبا را.
آن زمان مرگ را به رسمیت نخواهد شناخت عشقم!
ناخنهایم را بر پشت خاک فرو کرده و خواهم ایستاد
در چشمهایم خورشید
و در خاکم گل بکارید… گلها بکارید
احساسها، داستانها و
هر لحظه همچون رمانی برایم ممنوع است
تنهایم در سلول
لباس از تن بکن،
آماده شو برایم،
ای معشوقهی رویاهایم!
لحظاتی بعد برای حلقآویز کردنم خواهند برد
لحظاتی بعد مرا از شاخهام جدا کرده و خواهند کشت
بدرود، هر آنچه که دوستشان داشتم!
بدرود چهار فصل، هفت قاره، آسمان آبی!
بدرود همهی طبیعت!
بدرود همهی عاشقها!
کودکان، دانشجوها،
دختران جوان!
بدرود ای فضای بیانتها، سیارهها، ستارهها!
بدرود سمفونیها، آوازهای رقص، عاشقانهها و شعرها!
و شهرهایی که پژواک اعلامیهها و صداهایمان بودند!
و خاک کوهستانهایی که روی آن راه رفتیم!
بدرود نهرهایی که پابرهنه از آنها گذشتیم…
بدرود همهی طعمها،
سوپ داغم، چای و سیگارم!
بدرود نوبت هواخوریام،
نوبت حمامام و نوبت
غل و زنجیر شدنم!
و بدرود دوستان محبوبم!
که اورکت و ژاکت و دستکشها و کفشهایم
قلم و ساعت و غوغایم را برایتان به یادگار گذاشتم
بدورد، بدرود!
دوستم، عشقم،
در جان من بِدَم!
چشمهایم با خواب بیگانهاند
و خاطرهها به صف شدهاند
آه مادر! بیا و شیرم بده
بدورد انسانهایی که خاطراتم را
برایشان جا گذاشتم!
انسانهایی که برای سعادتشان جنگیدم!
هفت قاره، چهار دریا، هفت اقلیم و ۶۷ شهر
مدرسهها، محلهها، پلها و راهآهنها
ساحلها، قایقهای ماهیگیری، کرجیها
کارخانههای ردیف شده بر جادههای آسفالت
کارگران و روستاییها
بدرود سرزمینم!
بدرود مادرم، پدرم و برادرم!
بدرود معشوق من،
بدرود دنیا!
بدرود
همهی خلقهای جهان!
به مکانی بیانتها
و به زمانی بینهایت میروم
در عاشقانهتریم لحظاتم
با سرزندهترین حال میروم
رفقا بدرود، بدرود
مرا با زندگیام داوری کن، عزیزم!
مرا با قلبم، با خودم!
با علم مرا دریاب! با فلسفه درکم کن، با تاریخ
و اینچنین
قضاوت کن در موردم…
ترجمه :آیدین آراز