ویژه نامه شماره سوم

محمدعلی جمالزاده در اصفهان جایزه می دهد
8 دی 1397
رخشانه، افسانه ای در عشق و مرگ
10 دی 1397

 نوشتارها

 سه یادداشت در باب پیشینه شعر کوتاه

دکتر علیرضا فولادی

(۱)

ارسطو شعر کوتاه را از جهت تاریخی مقدّم بر شعر بلند می‌داند و شعرهای بلند را برساخته از شعر کوتاه می‌شمارد. این دیدگاه در ترجمه فارسی بوطیقای او به طور تلویحی یافت می‌شود، آنجا که تراژدی را مرکّب از شعرهای بسیط می‌شمارد (زرین‌کوب، ۱۳۸۲: ۱۱۹). با این حال، ضمن ترجمه و تلخیص عربی ابن رشد از بوطیقای وی تحت عنوان «تلخیص الشّعر»، با درک صحیح مترجم، کاملاً صراحت پیدا می‌کند. آن بخش از ترجمه و تلخیص بوطیقا این است: «نخستین اشعار، کوتاه‌سروده‌ها (اقصر و انقص) بودند، زیرا در آن زمان سرودن چنین اشعاری برای شاعران آسان‌تر بود. منظورمان از اقصر، سروده‌هایی است که از مقاطع کوتاه و مقصودمان از انقص، اشعاری است که از نغمه‌های کوتاه تکوین یافته باشند. دلیل مقدّم بودن چنین سروده‌هایی این است که آنان مصراع‌هایی از این سروده‌ها را در نزاع‌هایشان ارتجالاً می‌سرودند و در آن تنگناها امکان سرودن شعر طولانی و کامل برایشان میسّر نبود» (فارابی و دیگران، ۱۳۹۳: ۱۷۷). بی‌گمان این دیدگاه ارسطو برای تحقیقاتی که در باره شعر کوتاه صورت می‌گیرند، حائز اهمیت است.

(۲)

دکتر شفیعی کدکنی، ضمن کتاب «موسیقی شعر» (۱۳۷۰: ۵۷۲) کوشیده‌ است یک نمونه بازمانده از خسروانی‌های ایران باستان را بر اساس متنی عربی به دست دهد و آن را چنین آورده است:

قیصر ماه مانذ و خاقان خرشید

ان من خذای ابر مانذ کامغاران

کخاهذ ماه بوشذ کخاهذ خرشیذ

یعنی:

قبصر به ماه می‌ماند و خاقان به خورشید،

شاه من به ابر می‌ماند، ای کامگاران!

که بخواهد، ماه را می‌پوشاند، بخواهد، خورشید را.

آن‌گونه که از متن خسروانی احتمالی بالا برمی‌آید، این قالب شعری، سه‌مصراعی و دارای وزن هجایی بوده است. به هر حال، آنچه اکنون قرار است بر این آگاهی‌ بیفزاییم وجود نمونه‌های احتمالی دیگری از خسروانی در دیگر متون است، چنان که نمونه:

نرگس اُزمرد دسته

مروارید فَدو رسته

زرش در میان بسته

(برای آگاهی از منابع این شعر، ر.ک: میرافضلی، ۱۳۹۲: ۱۸)

یعنی:

نرگس [مانند] دسته‌ای زمرد [است]

[که] مروارید بر آن ردیف شده

و زر در میانش قرار گرفته.

این احتمال را نشان می‌دهد. همچنین در کتاب «عجایب‌ المخلوقات و غرایب الموجودات» (طوسی، ۱۳۸۲: ۳۵۷)، جملاتی بر اساس نوشتار روی دستار انوشیروان پس از مرگ، ذکر شده است که همان خصوصیات را دارند:

کیتی یزدان کرد نه من بکوشش

یک ره کی عمر نیست من چه خواهش

کی کیتی نه جاوید من چه رامش

این موارد در متون دوره اسلامی آمده‌اند و طبعاً خصوصیات زبانی و ادبی اولیه خود را به طور کامل حفظ نکرده‌اند و تنها نمایی از اصل خویش را پیش روی ما می‌گذارند.

 (۳)

کتاب «تاریخ قم» یک تاریخ محلی است، اما به دلیل فواید اساطیری و تاریخی و جغرافیایی و زبان‌شناختی و جامعه‌شناختی عمومی آن، از اهمیت ملی برخوردار است. اصل کتاب را حسن بن محمّد قمی در بیست باب طی سال‌های نیمه دوم قرن چهارم قمری به عربی نوشته است و متأسفانه اصل عربی آن اکنون موجود نیست، ولی ترجمه فارسی پنج باب آن توسّط علی بن محمّد قمی که طی ماه‌های دو سال ۸۰۵ و ۸۰۶ قمری صورت گرفته است، همچنان باقی است و از این جهت سرنوشتی مانند تاریخ بیهقی دارد. به هر حال، هنگام مراجعاتم به کتاب ارجمند «تاریخ قم» (اشعری قمی، ۱۳۸۵: ۷۴۵) یک شعر سه‌لختی کهن عربی دیدم که حاکی از وجود این نوع شعر در پیشینه شعر عربی است. ماجرا از این قرار است که اعراب یمن دوره جاهلی، بت‌هایی می‌پرستیده‌اند و هنگام بعثت پیامبر اکرم (ص) یکی از این بت‌ها، خبر بعثت آن حضرت را با شعر زیر به پرستندگانش می‌رساند تا آنان را به پرستش خدای یکتا مشتاق سازد:

أَقْبَلَ نورٌ فَأًضا

وَ ادْبَرْ سَوادٌ فَمَضی

بِمَکَّهَ قَضَی الْقَضا

منابع:

اشعری قمی، حسن بن محمد بن حسن بن سائب بن مالک. (۱۳۸۵). تاریخ قم. ترجمه تاج‌الدین حسن بن بهاءالدین علی بن حسن بن عبدالملک قمی. تحقیق محمدرضا انصاری قمی. چاپ اول. قم: کتابخانه بزرگ حضرت آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی (ره).

زرین‌کوب، عبدالحسین. (۱۳۸۲). ارسطو و فن شعر. چاپ چهارم. تهران: امیرکبیر.

شفیعی کدکنی، محمدرضا. (۱۳۷۰). موسیقی شعر. چاپ سوم. تهران: آگاه.

طوسی، محمد بن محمود بن احمد. (۱۳۸۲). عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات. به اهتمام منوچهر ستوده. چاپ دوم. تهران: علمی و فرهنگی.

فارابی و دیگران. (۱۳۹۳). رساله‌های شعری فیلسوفان مسلمان. ترجمه، مقدمه و تعلیقات دکتر سید مهدی زرقانی و دکتر محمدحسن حسن‌زاده نیّری.

میرافضلی، سید علی. (۱۳۹۲). به همین کوتاهی. چاپ اول. کرمان: نون.

 

 

 

سه‌گانی؛ شعر دهه نود

نفیسه نصیری

دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی

پژوهشگر شعر معاصر و شعر کوتاه فارسی

طرح تحقیقاتی «بررسی تاریخی، ساختاری و محتوایی

شعر کوتاه فارسی از آغاز تا امروز» را در دست کار دارد

فعال در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

سه‌گانی در اواخر دهه هشتاد پدید آمد و این نکته، با در نظر گرفتن هفت سال گرایش شاعران به سه‌گانی‌پردازی طی دهه نود، ما را بر آن می‌دارد تا بپذیریم که سه‌گانی، شعر دهه نود است؛ هرچند بشخصه معتقدم این جریان هنوز مسیر کمال را می‌پیماید. بر این اساس، جا دارد زمینه‌های پدید آمدن سه‌گانی را در شعر دهه هشتاد مورد واکاوی قرار دهیم.

در اینجا می‌توان از جریان‌های شعر دهه شصت، یعنی شعر انقلاب و جنگ، شعر موج سوم و شعر گفتار، از جریان‌های شعر دهه هفتاد، یعنی شعر پست‌مدرن، شعر حرکت، شعر پسانیمایی و شعر فراگفتار و از جریان‌های شعر دهه هشتاد، یعنی شعر فرانو و شعر متفاوط نام برد؛ جریان‌هایی که بعضاً هنوز نفس می‌کشند. در عمق این جریان‌ها سه سرخط اساسی یافتنی است: کاربرد شعر برای ایدئولوژی در جریان‌های غالب شعر دهه شصت، به هم ریختن مناسبات قابل فهم زبان برای مقابله با ایدئولوژی‌گرایی شعر دهه شصت در جریان‌های غالب شعر دهه هفتاد و مخاطب‌گرایی و اثرپذیری از شرایط اجتماعی و ساده‌نویسی مفرط در جریان‌های غالب شعر دهه هشتاد. این نگاه گذرا بدان معنی نیست که در دهه‌های نامبرده، جریان‌های قبل یا حتی جریان‌های قبل‌تر حضور نداشته‌اند و آنچه گذشت، بیشتر، بر اساس جریان‌های دارای مانیفست یا حتی ضدمانیفست بود.

چیزی که معمولاً در این میان مغفول می‎‌ماند، فراگیری فضای مجازی و گرایش به شعر کوتاه، طی دهه هشتاد است. یکی از نشانه‌های این کوتاه‌گرایی، پرداختن به هایکوسرایی بود. «در دهه هشتاد موجی راه افتاد که با حداقل کلمه، شعرهایی نوشته می‌شد که زیر عنوان هایکو قرار داده می‌شد. این هایکوها با تصور و تعریفی منطبق بود که ع. پاشایی و احمد شاملو از هایکو در ایران رقم زدند. در میان هایکوهایی که سروده شد، ما با شعرهای کوتاه و یا هایکوهایی روبه‌رو شدیم که در نوع خود جذاب بودند؛ اگرچه من فکر می‌کنم این دوستان شاعر، خود را بیشتر در بند صورت هایکو گرفتار کرده‌اند و تلاش آنها بر این بوده که در زبان فارسی شعری بسرایند که صورت دیگری از هایکوی ژاپنی باشد» (باباچاهی،۱۳۹۰: سایت تبیان). شاید تعبیر دقیق‌تر آنچه از دیدگاه باباچاهی خواندیم، این باشد که هایکوهای ژاپنی بر اساس مکتب ذن سروده شده‌اند و سرودن آن با ذهنیت ایرانی، بیشتر جهت فرم‌گرایانه داشته است و سرایندگانش کوشیده‌‌اند میان ذهنیت منفعل بودایی و ذهنیت فعال ایرانی تلفیق برقرار کنند، بی آن که کارهایشان، مخاطب ایرانی را چندان برانگیزد.

از دیگر گرایش‌‌های شعری دهۀ هشتاد، گرایش به سرودن شعر کوتاه نیمایی و شعر کوتاه سپید است. پیشینه این دو نوع شعر کوتاه، چندان نبود که کارهای پراکنده شاعران را در این زمینه حول محور فرمی و محتوایی مشخصی گرد آورد. نویسنده کتاب «کوته‌سرایی» در این باره می‌نویسد: «شعر کوتاه نیما و شاعران بعد از او تا سال‌ها بعد هرگز نتوانست شیوه‌ای مشخص با عنوان ژانر شعر کوتاه را در شعر فارسی به وجود آورد؛ نه این که شعر کوتاه سروده نشده باشد که بسیار هم، اما این شعرها لا‌به‌لای مجموعۀ شعر شاعران و گاه به اعتباری که نگاه چندان جدی به آن‌ها نداشته‌اند، آورده شده‌اند و شاید از این روست که این شاعران در بسیاری موارد بر شعر کوتاه خود نامی ننهاده و از آن به عنوان “طرح” یاد می‌کنند؛ چیزی شبیه پیش‌نویس یک نامه اداری؛ چیزی شبیه نوشتن طرح اولیۀ یک داستان بلند بر صفحۀ کاغذ» ( نوذری، ۱۳۸۸: ۱۰۷). خلاصه، این انواع شعر کوتاه، طی دهه هشتاد نیز همچنان از هایکوزدگی در امان نماندند. حتی اخوان ثالث هم که در قبال جلب توجه جامعه ادبی ایرانی به هایکو کوشید با تنها کهن‌الگوی احتمالی بازمانده «خسروانی»، ضمن چند تجربه انگشت‌شمار، راه سرودن شعر کوتاه ایرانی را تحت عنوان «نوخسروانی» نشان دهد، در این باره همچنان متأثر از هایکو بود:

آب زلال و برگ گل بر آب

مانَد به مه در برکه مهتاب

وین هردو چون لبخند او در خواب.

(متن کامل ده کتاب، ۱۳۹۵: ۲/۱۰۷۹)

باری، سه‌گانی در این شرایط پدید آمد و کوشید از طریق گرایش به اعتدال در همه چیز شعر بر اساس تمام تجربه‌های شعر فارسی، بویژه در زمینه شعر کوتاه، این راه را بپیماید. نویسنده «بوطیقای سه‌گانی و مسائل آن» معتقد است که هم نیما با آن همه رباعی‌‌سرایی و هم شاملو با ترجمه هایکوهای ژاپنی، گرایش ذاتی شعر مدرن فارسی را به کوتاه‌سرایی نشان دادند، ولی به دو دلیل، این راه را تا مقصد نهایی پیش نبردند:

  1. شرایط جامعه اجازۀ این تحول یکباره را به آنان نمی‌داد، چرا که هر چند ایشان مقتضیات مدرنیسم و از جمله، جزئی‌نگری را با جان و دل دریافته بودند، جامعۀ ما هنوز در شرایط سنتی به سر می‌برد و سال‌ها طول کشید تا بتواند از این شرایط فاصله بگیرد.
  2. کوشیدند مدرنیسم را به شعر کلاسیک فارسی پیوند بزنند و با این که شعر کلاسیک ما پیشینه‌هایی در کوتاه‌سرایی دارد، پیشینه‌های شناختۀ آن، انطباق با ساخت‌شکنی‌های مدرن را بر نمی‌تافتند(ر.ک: فولادی، ۱۳۹۴: ۶۳).

فردیت مصراع‌ها یا سطرها به جای زوجیت آن‌ها، سه‌گانی را با جریان‌های ساخت‌شکن و حکمت‌گرایی اشراقی این قالب، آن را با جریان‌های متعهد شعر دهه‌های اخیر در پیوند قرار می‌دهد. افزون بر این، سه‌گانی قابلیت‌هایی دارد که به گسترش آن بین شاعران یاری رسانده است و توجه مخاطبان و منتقدان را برانگیخته است. یکی از این قابلیت‌ها آزادی عمل شاعر به دلیل باز بودن دست او برای انتخاب وزن و طرح قافیه و ساختار نحوی دلخواه است، حال آن که شاعر، در قالب‌های شعر کوتاه کلاسیک، مانند رباعی و دوبیتی، با وزن واحد و طرح قافیه ثابت و در هایکوی کلاسیک، با ساختار نحوی محدود سروکار دارد. همچنین یک سه‌گانی‌پرداز می‌تواند متناسب با مضمون شعر و مهارت شاعری خود، سه‌گانی‌ خویش را در یکی از سه شاخه کلاسیک یا نیمایی یا سپید بسراید و حتی انتخاب موضوع شعر برای وی کاملا آزاد است. با این وصف، باید گفت در سه‌گانی هیچ چیز اجباری نیست. شاید تنها محدودیت‌های سه‌گانی، الزام به زدن ضربه ذهنی آخر و همچنین داشتن نگاه حکمت‌آمیز باشد که به باور سه‌گانی‌پردازان، موجبات تمایز سه‌گانی را از موارد خام مشابه فراهم می‌آورد(ر.ک: همان: ۱۷-۴۶ و بعد):

برای او همین دو بال، بس بود؛

دو بالِ میله‌میله؛

پرنده یک قفس بود.

(همان: ۲۷)

سه‌گانی از یک نظر، در شعر دهه نود، پیشرو است؛ این دهه، پایه‌گذار آنتولوژی به جای نام‌های مشهور و بوطیقا به جای مانیفست‌های مبهم است و سه‌گانی با خطرپذیری قابل تحسین، نخستین گام را در این باره برداشت. شاید راه شعر فارسی قرن پانزدهم، از اینجا می‌گذرد.

 

 

برخی هنجارگریزی‌های ویژه سه‌گانی

آرزو حقیقی

دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی

شاعر و پژوهشگر

فعال در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

هر قالب شعری، خواه‌ناخواه به نگاه متفاوت و همچنین کاربرد شگردهای ادبی متفاوت نیاز دارد. گویی در این باره یک نوع فعل و انفعال دوطرفه برقرار است: از یک سو مقتضیات قالب بر شاعر اثر می‌گذارد و شاعر ناچار است به آنها تن دهد و از سوی دیگر شاعران برتر می‌کوشند آن مقتضیات را  با سبک فردی‌اشان بیامیزند. این نکته در باره قالب سه‌گانی نیز صادق است، تا جایی که این قالب، شگردهای ادبی ویژه‌ای را به شاعر پیشنهاد می‌دهد. این نوشتار به بررسی گذرای بعضی هنجارگریزی‌های ویژه سه‌گانی با ذکر نمونه می‌پردازد.

  1. ترکیب‌ها و اشتقاق‌های جدید

زبان، ابزار اصلی ادبیات است. از دیدگاه ژان پل سارتر: «شعر، همان زبان درخود‌بسته‌ای است که در نتیجه شکست زبانِ متعارف متولّد شده است. به بیانی دیگر، شعر حاصل شالوده‌شکنی و در هم شکستن ساختار منطقی زبانی است که به محض شکسته شدن، خود به خود تبدیل به شعر می شود» (یوسف نیا، ۱۳۸۲: ۷). هنجارشکنی‌های شاعرانه در زبان شامل این موارد است: «واژه‌ها (ادبی، عامیانه، زبان امروز)، ترکیبات بدیع، اصطلاحات، هنجارگریزی در حوزه دستور زبان، مانند: جابه‌جایی ضمیر، فاصله انداختن بین صفت و موصوف، انحراف صفت، حذف برخی واژگان و حروف، واژه‌سازی و باستان‌گرایی» (صلاحی مقدم، ۱۳۸۹: .۱۳۳ـ۱۶۰). به استناد آنچه ذکر شد، یکی از عواملی که می‌توانند در فرایند هنجارگریزی ادبی دخالت داشته باشند، ساختن واژه‌های جدید، اعم از ترکیبی و اشتقاقی است. با آن که «ساختار جملات نقش اساسی در ساختن چهره اصلی اندیشه دارد، امّا واژه‌ها مهم‌ترین و اصیل‌ترین عناصر شعر و روشن کننده  بسیاری از مسائل اجتماعی و سیاسی و اخلاقی و تاریخی زمان سرودن شعر هستند»(برهانی، ۱۳۷۸: ۲۶۸). ساختن واژه‌های جدید، در صورتی که با افراط همراه نباشد، «تشکّل و تشخّص تفکّر هر شاعری را نشان می‌دهد و میزان و محک سنجش خلاقیت ذهن و نیروی اندیشه او نیز، به شمار می رود» (همان: ۲۶۷). درواقع «زبان شعری شاعر، زمانی برجسته می‌شود که شاعر بتواند با گذر از هنجارهای رایج زبان به ساخت واژه‌ها و ترکیبات جدیدی دست بزند» (سلدن، ۱۳۷۷: ۴۹). این نوع هنجارگریزی برای سه‌گانی به شرط رعایت اصل «برابری صورت و معنی» که جزو اصول هفتگانه آن است(فولادی، ۱۳۹۴: ۳۳-۳۴)، کارآیی بسیار دارد، چرا که سه‌گانی، شعر ایجاز است و جهت رسیدن به این هدف، چه کاری مناسب‌تر از فشردن معنای فراوان در واژه‌های اندک؟ اینک چند نمونه:

دریا پر است از کوسه‌ماهی‌ها؛

ای کاش پابرجا بماند حال غواصان

با بوسه‌ماهی‌ها!

علیرضا فولادی

امسال را پرنده‌تر آغاز کن درخت!

از آسمان نترس!

پرواز کن درخت!

امین آذری

پا به پای بوسه‌اش

بی‌دریغ گریه کرد،

لب‌فروش دوره‌گرد.

دریا افکار آزاد

ساکت و بی‌ادعا

دائماً در خدمت یکدیگرند؛

مورها از ما بنی‌آدم‌ترند.

امیر باقری

  1. هنرنمایی با قافیه و ردیف

استتیک سه‌گانی، آمیخته‌ای از استتیک شعر کلاسیک فارسی و شعر مدرن فارسی است و از این رو، هم قانونمندی دارد و هم آزادی. بوطیقای سه‌گانی می‌گوید، می‌توانید سه‌گانی کلاسیک بسرایید یا سه‌گانی نیمایی یا سه‌گانی سپید و از آن مهم‌تر، می‌افزاید، در این سه شاخه سه‌گانی، هر طرح قافیه و حتی طرح بی‌قافیه، قابل کاربرد است(فولادی، ۱۳۹۴: ۲۴-۳۰). این واقعیت باعث شد سه‌گانی از میان پیشنهادهای گوناگون برای شعر کوتاه مدرن فارسی، سر برآورد، چنان که نیروهای عظیم متراکم پشت سد تمایل روزافزون به کوتاه‌سرایی را که بر اثر شرایط زمان پدید آمده بودند، آزاد کرد.

در باره این موضوع که قافیه کجای کار شعر کلاسیک و نیمایی و سپید فارسی است، بحث‌های بسیاری صورت گرفته است و از انتظارآفرینی و انسجام‌بخشی و دیگر کارکردهای آن سخن‌ها گفته‌اند(برای نمونه، نک: شفیعی کدکنی، ۱۳۷۰: ۸۱-۸۴). دیوید دیچز در این باره می‌نویسد: «یک شعر حائز شرایط، ترکیبی است که در آن، قافیه و وزن، پیوندی ارگانیک با کل اثر داشته باشد»(۱۳۷۳: ۱۷۳). سه‌گانی‌پردازان گاه ضمن سه‌گانی‌های دارای طرح قافیه، افزون بر رعایت شرایط لازم، کوشیده‌اند از ظرفیت قافیه و حتی ردیف شعر، بیشترین سود را ببرند و با آن به هنرنمایی متکی بر برابری صورت و معنی بپردازند. این نوع هنرنمایی معمولاً در شکل‌های گوناگون، چه جناس و چه تکرار و جناس توأمان و مانند آنها  نمود پذیرفته است:

از حال ما دریا چه می‌داند؟

احوال ماهی‌های کوچک را

دریاچه می‌داند.

سید حسن سعیدزاده (صهبای بیدگلی)

می‌رفتی و از هر دو سو باران نامرد؛

یک ابر در من گریه می کرد،

یک ابر بر من گریه می کرد.

پاییز رحیمی

هی رفت و هی برگشت؛

من چوب عاشق بودم او ارّه؛

هی رفت و هی برگشت.

احسان پرسا

در چراغ سینه غول ماجراست؛

ورد خنده‌ات کجاست؟

غم اسیر ما چراست؟

نسیم محمدجانی

  1. کاربرد هنری سازه‌های زبانی معمول:

در این باره به مواردی از سه‌گانی برمی‌خوریم که ضمن آنها با سازه‌های معمول و احیاناً عامیانه زبان، ایهام پدید آمده است:

من کی‌ام ؟ تمام او،

آنچنان که او من است؛

عشق، دو‌ به هم زن است.

علیرضا مهران

قطره‌ای نمی‌رود درون لانه‌اش فرو؛

برترین مهندس است

این کلاغ غرغرو.

بابک حسین‌زاده برجویی

مهر مادر

بی‌خزان است؛

بوی بومادران است.

فاطمه خواجویی راد

گاه می‌آمد و گاه می‌رفت؛

خوب شد نیست؛

روی اعصاب من راه می‌رفت.

صفیه قومنجانی

  1. مضمون‌آفرینی

این تعبیر را از روی ناچاری برای درک‌ودریافت‌های خیالی و معنایی تازه به کار بردیم. این درک‌ودریافت‌ها در بوطیقای سه‌گانی با اصل «کشف و اتفاق شاعرانه» مطرح است(فولادی، ۱۳۹۴: ۳۱-۳۳) و حتی با اصل «تناقض»(همان: ۳۷-۳۸) بی ارتباط نیست. از این جهت، سه‌گانی، بی آن که ویژگی‌های سبک هندی را داشته باشد، به سبک هندی شباهت دارد‌:

شعله‌ای از دلم فراهم کن!

زندگی خون تازه می‌خواهد؛

یک شقایق برای من دم کن!

علیرضا فولادی

حرف کفتران چاهی است:

کینه‌های نابرادران

نردبان پادشاهی است.

بابک حسن زاده برجویی

آسوده از مرگ نهنگان است،

با بی‌خیالی می‌زند پشتک؛

دلفین نگو! دلقک.

محمد علیجعفری

بس که تلخی دیده‌ام از روزگار،

طعم حلوا می‌دهد در کام من

زهر مار.

عزیز عباس‌زاده نخست

منابع

برهانی، مهدی. (۱۳۷۸). از زبان صبح. تهران: پاژنگ.

دیچز، دیوید. (۱۳۷۳). شیوه‌های نقد ادبی. ترجمه غلامحسین یوسفی و محمدتقی صدقیانی. تهران: علمی.

سلدن، رامان. (۱۳۷۷). راهنمای نظریه ادبی معاصر. ترجمه عباس مخبر. تهران: طرح نو.

شفیعی کدکنی، محمدرضا. (۱۳۷۰). موسیقی شعر. تهران: آگاه.

صلاحی مقدم، سهیلا. (۱۳۸۹). «نوآوری در شعر قیصر امین‌پور»، پژوهشنامه زبان و ادبیات فارسی: سال دوم، شماره ۶، ص ۱۶۰ـ۱۳۳٫

فولادی، علیرضا. (۱۳۹۴). بوطیقای سه‌گانی و مسائل آن. اصفهان: گفتمان اندیشه معاصر.

یوسف‌نیا ، سعید. (۱۳۸۲). «شعر در نسبت با زبان، تفکر و خیال». مجله شعر: شماره ۳۲، ص ۷٫

 

 

از هایکو تا سه‌گانی

نسیم محمدجانی

کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی

شاعر و منتقد ادبی

دبیر آموزش و پرورش

وجود سه‌گانی برای شعر فارسی بسیار حیاتی‌ است. چگونه می‌توان این واقعیت را به اثبات رساند؟ برای این منظور باید به این نکات نگریست:

  1. کوتاه‌گرایی روز افزون در ادبیات این دور و زمانه.
  2. شکل‌گیری شعر کوتاه معاصر تحت تأثیر هایکوهای ژاپنی با ورود از غرب.
  3. موفق نبودن هایکو برای جلب جامعه ادبی ایران به دلیل جدایی‌ناپذیری ماهیت آن از مکتب ذن.
  4. جواب ندادن قطعی شعر کوتاه کلاسیک به همه ذائقه‌ها.
  5. وجود الگوهای مناسب در پیشینه شعر ایرانی.

این دلایل، اگرچه هر کدام به‌تنهایی ممکن است اهمیت نداشته باشند، جمعاً چندان اهمیت دارند که در صورت انفعال شعر فارسی، توانایی و زایندگی دیرین آن را زیر سؤال ببرند و اینجاست که باید گفت چاره‌ای جز پدید آمدن سه‌گانی سرغ نداریم. برای نشان دادن این نکته که رواج هایکو در ایران، برآمده از رویکرد غربی‌ها به آن بوده است، کافی است دیدگاه رولان بارت (۱۹۱۵-۱۹۸۰م) را پیرامون آن مورد توجه قرار دهیم (احمدی، بابک. ساختار و تأویل متن. چاپ دوم. تهران: مرکز. ۱۳۷۲: ۱/ ۲۱۲).

به هر حال، شاید هنوز گروهی ضرورت وجود سه‌گانی را درنیافته باشند. احیاناً دلایلی برای این مسئله وجود دارد مانند سنتگرایی مفرط، بی‌توجهی به مقتضیات زمان، ناآشنایی با جریان‌های روز شعر فارسی، عدم خودباوری و باور به هرآنچه بیرونی است. با این حال، خوشبختانه گروه پرشمارتری به این ضرورت پی برده‌اند. این نوشتار کوتاه را با بیان دو سه تفاوت‌ که طی یک مرور گذرا، میان سه‌گانی و هایکو شناخته‌ام، به پایان می‌رسانم و احتمال می‌دهم برای گروه نخست مفید باشد:

  1. هایکو، چه در فرم کلاسیک و چه در فرم مدرن، فقط تصویر است. به عبارتی هایکو، شعر سبک خراسانی ما را فرا یاد می‌آورد که گاه شاعرانش برای به تصویر کشیدن یک قطره باران، سینه‌ چاک می‌داده‌اند، اما سه‌گانی مانند غزل سبک عراقی که گفتمان تغزلی را با گفتمان عرفانی یا اخلاقی آمیخته است، گفتمان‌های مربوط به انسان و اجتماع و طبیعت را با گفتمان حکمی می‌آمیزد و بر این پایه روند تکاملی شعر فارسی را پاس می‌دارد:

انتهای سال

هنوز بر تن دارم

کاسا و صندل‌های حصیری‌ام را.

(ماتسو باشو)

کاسا، کلاه جین معروف ژاپنی است. ضمن این هایکو، جز تصویر مردی بدون تغییر در گذر زمان، نمی‌بینیم.

دل به نوروز و کهنه‌روز نبند!

تا زمانی که سالها خوره‌اند،

عیدها ماهیان دلهره‌اند.

(علیرضا فولادی)

این سه‌گانی، تصویر صرف نیست و ضمن آن، حکمتی می‌یابیم که همانا لزوم وارستگی از زمان برای رسیدن به آرامش است و این وارستگی، چه‌بسا بارآور جاودانگی نیز باشد:

از یار شهید اگرچه تنها

در قاب زمانه یک نشان ماند،

ما پیر شدیم و او جوان ماند.

(همان)

این تفاوت در کتاب «بوطیقای سه‌گانی و مسائل آن»، چنین آمده است: «در سه‌گانی، پدیده‌ها به‌تنهایی محل توجه نیستند، بلکه بعد پنهان آنها محل توجه است. در این بعد، معانی نایافته و ناگفته‌ای وجود دارند که سه‌گانی‌پرداز، آنها را می‌یابد و می‌گوید و فعالیت او برای بازآفرینی پنهانی‌ها پررنگ می‌نماید» (۱۳۹۴: ۵۶).

  1. هایکو با فکر بودایی پدید می‌آید و حتی نمونه‌های اروپایی و ایرانی آن نتوانسته‌اند از انفعال‌گرایی تخدیری مکتب ذن، دوری گزینند و در صورت دوری، کارشان جز وصله ناجوری بر تن بوطیقای جدایی‌ناپذیر هایکو نبوده است، ولی سه‌گانی با فکر ایرانی پدید می‌آید که از خصوصیات آن، فعالیت‌گرایی است و این نکته در کشف‌واتفاق‌های شاعرانه و ضربه ذهنی آن کاملا به چشم می‌خورد.

مو! مو!

گاو بیرون می‌آید

از میان مه.

(ایسا)

شاعر این هایکو، خارج شدن گاو با صدای «مو مو» از درون مه را یک حادثه بزرگ تلقی کرده است.

یک گورخر، همراهِ شیر است؛

یا گورخر، راضی به تقدیر

یا شیر، سیر است.

(عطار لنگرودی)

این سه‌گانی هم با فضای جانوری پدید آمده است؛ حال آن که حادثه متناقضی مانند همدمی میان گورخر و شیر را به تصویر می‌کشد و از این حادثه، نتیجه حکمت‌آمیز می‌گیرد؛ نتیجه‌ای که در ذات چنین حادثه‌ای وجود دارد.

  1. یکی از مهم‌ترین‌ نکات در این زمینه، تکیه تمام‌قد سه‌گانی به زیبایی‌شناسی شعر فارسی است. گفتیم سه‌گانی به روند تکاملی شعر فارسی پایبند است و این واقعیت نیاز به توضیح فراوان دارد. در اینجا فقط پاری سرفصل‌های این موضوع را مورد اشاره قرار می‌دهیم:
  • سروده شدن در سه شاخه کلاسیک و نیمایی و سپید با وزن‌ها و طرح‌های قافیه دلخواه.
  • کوتاهی در عین استقلال که به نوعی تکامل‌ تک‌بیت‌گرایی سبک هندی است.
  • ضربه ذهنی رباعی‌وار در فرم ارگانیک.
  • اعتدال‌گرایی حافظ‌وار میان صورت و معنی.
  • سهل‌وممتنع‌گرایی سعدی‌وار در زبان.

این موارد و مواردی مانند آنها دنیای سه‌گانی را از دنیای هایکو جدا ساخته‌اند و مرزی آشکار میان این دو کشیده‌اند.

 

 

 

سه‌گانی در عرصه پژوهش و نشر

الهه کاشانی

دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی

شاعر و منتقد ادبی

نویسنده مجموعه‌نقد ادامه‌دار «بندهای آزاد»

پیش از هر سخنی ذکر دو نکته را در باره سه‌گانی لازم می‌بینم: نخست این که جا دارد میان جریان‌های شعری دهه‌های هشتاد و نود و محافل شعری این دو دهه فرق بگذاریم و هرچند جریان‌های اصیل شعری به راهشان می‌روند، گاه محافل شعری که تبلیغات رسانه‌ای بیشتری دارند، معمولاً به دلایل شخصی و رقابتی، برآنند تا قوت و قدرت جریان‌های شعری را پنهان کنند. دوم این که درست گفته‌اند که وقتی سکه اصلی جا افتاد، سکه‌‌های تقلبی از روی آن ساخته می‌شوند. این دو نکته را طی مدت مذکور راجع به سه‌گانی با جان و دل احساس کردم، تا جایی که گاه افراد، به محض برخورد با نام این قالب، بدون شناخت دقیق آن، جبهه می‌‌گرفتند و بهانه‌هایی مانند کارهای متوسط شاعران جوان‌تر سه‌گانی را دستاویز قرار می‌دادند. از سوی دیگر، سکه‌های تقلبی نیز، از روی سکه اصلی، با تعداد بی‌سابقه‌ای پدید آمده‌اند و کافی است در فضای درندشت مجازی بگردیم تا اسامی سکایی، سه‌بندی، سه‌برگی، ثلاثی، سه‌لختی و مانند آنها را که تنها کارکردشان تغییر اسم به عنوان جواز برای پسرفت است، بیابید.

در هر صورت، چه بخواهیم و چه نه، سه‌گانی از ظرفیت‌های جریان‌ساز دهه نود شعر فارسی تا کنون بوده است و این امر مرا بر آن داشت که جنبه‌های تاریخی، ساختاری و محتوایی آن را موضوع پایان‌نامه‌ی ارشدم قرار دهم.

تا آنجا که به کندوکاو در پیشینه‌ها پرداختم، قبل از اینجانب یا همزمان با اینجانب، طی سه ‌پایان‌نامه‌ دیگر، این موضوع مورد پژوهش قرار گرفته است و ذیلا عناوین هر چهار کار را  می‌آورم:

  1. گونه‌شناسی شعر کوتاه فارسی. (۱۳۹۲). پایان‌نامه کارشناسی ارشد. دانشجو: الهام نیکبخت نصرآبادی. استاد راهنما: دکتر علیرضا فولادی. استاد مشاور: دکتر حسین قربانپور. دانشکده ادبیات و زبان‌های خارجی دانشگاه کاشان. (در بخش آخر این پایان‌نامه، ویژگی‌های ساختاری و محتوایی سه‌گانی مورد بحث قرار گرفته است، اما تاریخ پژوهش، مربوط به پیش از تکامل عملی و نظری سه‌گانی و چاپ دوره کتاب‌های آن بوده است و لذا این بحث، تا حد اطلاعات همان زمان سودمند است).
  2. بررسی شعر سه‌گانی در ادبیات معاصر فارسی. (۱۳۹۳). پایان‌نامه کارشناسی ارشد. دانشجو: محمد تورانیان. استاد راهنما: دکتر معصومه خدادادی مهاباد. استاد مشاور: دکتر کاظم دزفولیان. (اختلاف این پایان‌نامه با پژوهش قبلی در نگاه تکاملی به مباحث بوطیقای سه‌گانی بر اساس منابع مجازی تا آن زمان و مصاحبه با علیرضا فولادی و گلچین سه‌گانی‌های این شاعر و همراهان اوست).
  3. بررسی تاریخی، ساختاری و محتوایی سه‌گانی (بر پایه سه‌گانی‌های علیرضا فولادی، بهادر باقری و پاییز رحیمی). (۱۳۹۶/ مردادماه). پایان‌نامه کارشناسی ارشد. دانشجو: فاطمه استادعابدی. استاد راهنما: دکتر سیما عباسی. استاد مشاور: دکتر محسن مؤمن. دانشکده زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور واحد خمین. (تفاوت این پایان‌نامه با پژوهش‌های پیشین در توجه به تئوری‌های کامل‌تر سه‌گانی بر اساس کتاب «بوطیقای سه‌گانی و مباحث آن» و همچنین بحث اختصاصی از سبک سه‌گانی‌های سه شاعر سه‌گانی‌پرداز است).
  4. بررسی تاریخی و ساختاری اشعار سه‌لختی در ادبیات ایران. (۱۳۹۶/ شهریورماه). پایان‌نامه کارشناسی ارشد. دانشجو: الهه کاشانی. استاد راهنما: دکتر عبدالرضا مدرس‌زاده. دانشکده زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان. (تازگی این کار در نگاه گسترده‌تر تاریخی و اظهارنظرهای علمی راجع به تمایزهای سه‌گانی و نقد سه‌گانی‌های علیرضا فولادی و شمار بیشتری از همراهان وی و مصاحبه با ناصر فیض در باره سه‌گانی است).

ناگفته نماند که هم کار من و هم بقیه کارها، هنوز پژوهش‌های مقدماتی پیرامون جریانی است که تا کنون روی اصلی‌اش را چندان نشان نداده است. بجز پایان‌نامه‌های بالا دست‌کم یک مقاله علمی- پژوهشی نیز می‌شناسیم که ضمن آن، از سه‌گانی و جایگاه آن در شعر کوتاه فارسی فراوان سخن می‌رود و مشخصاتش این است:

  • «طبقه‌بندی گونه‌های شعر کوتاه معاصر». (۱۳۹۴). دکتر سوسن جبری و حمید باقری فارسانی. ادب‌پژوهی. شماره سی‌و‌چهارم. زمستان. صص ۹-۳۱٫

افزون بر اینها لازم است به معرفی دوره اول کتاب‌های سه‌گانی هم بپردازیم و قبلاً این اندازه بگوییم هنوز آثار بیشتری بویژه با سیاق روزنامه‌ای در باب سه‌گانی وجود دارد که مراجعه به مدخل «سه‌گانی» در ویکی‌پدیا برای دانستن بخشی از آنها گویاست و امیدوارم با انتشار دوره‌های بعدی کتاب‌های سه‌گانی، پژوهش‌های تخصصی‌تری در باب آن پا بگیرد. باری، دوره اول کتاب‌های سه‌گانی شامل شش کتاب زیر است که همه یک‌جا سال ۱۳۹۴ در اصفهان به وسیله نشر گفتمان اندیشه معاصر انتشار پذیرفته‌اند:

  1. بوطیقای سه‌گانی و مسائل آن از دکتر علیرضا فولادی،
  2. زیر چترم باران؛ مجموعه ی ۱۱۱ سه‌گانی از علیرضا فولادی،
  3. صدای تازه؛ گلچین سه‌گانی‌های کلاسیک و نیمایی به کوشش دکتر علیرضا فولادی و اعظم سعادت،
  4. جای باران خالی؛ مجموعه ۱۱۱ سه‌گانی از محمدشریف سعیدی،
  5. عشق انگار اختراع من است؛ مجموعه ی ۱۱۱ سه‌گانی از دکتر بهادر باقری،
  6. تو را با ماه می سنجم؛ مجموعه ۱۱۱ سه‌گانی از بابک حسین‌زاده برجویی.

نام‌کتاب‌های این دوره گویاست و تنها می‌ماند این که ببینم روند تکاملی سه‌گانی چگونه خواهد بود.

 

 

 

 

 

دیدگاه‌ها

 

دیدگاه دکتر اسماعیل امینی

سه‌گانی، از نظر من تنها قالب نیست،  بلکه امکانی است برای خلاقیت و بهره‌گیری مؤثر از ظرفیت‌های زبانی، بیانی و انواع موسیقی لفظی و معنایی در شعر. در سه‌گانی‌های موزون، موسیقی حاصل از وزن شعر زنده و پویاست و فقط تکرار ملال‌آورِ توالی هجاهای کوتاه و بلند نیست. قافیه نیز در سه‌گانی، اثرگذار است و نقش جدی در رسایی، شیوایی و برجسته‌سازی دارد.

من در سه‌گانی نوشتن، گاهی طبع‌آزمایی کرده‌ام؛ مثل این یکی که با همین روزهای پاییزی تناسب دارد:

از شاخۀ پاییز جدا شد یک برگ،

رقصید و به آرامی بر خاک افتاد؛

راهی کوتاه است جدایی تا مرگ.

 

دیدگاه دکتر محمدرضا ترکی

در میان سه‌گانی‌سرایان روزگار ما، هم شاعران جوان دیده می‌شوند، هم استادان دانشگاه. این قالب، هم میراث‌دار قالب‌های کوتاه سنّتی، از قبیل رباعی و تک‌بیت است و هم شگردهای شعر نیمایی و حتّی هایکو در آن قابل اجراست؛ به این دلیل است که می‌تواند هم دوست‌داران شعر کهن را به خود جذب کند و هم علاقه‌مندان به قالب‌های نو را. در مواردی به راحتی یک سه‌گانی را می‌توان به یک شعر نیمایی کوتاه ارجاع داد. البته خوانندۀ کم‌حوصلۀ امروز هم که تاب خواندن سروده‌های طولانی را ندارد، می‌تواند با این قالب انس بیش‌تر بگیرد. این که این قالب خودش را در وزن خاصی محصور نکرده و نسبت به تساوی مصراع‌ها هم بلاشرط است، از ویژگی‌هایی است که قابلیّت‌های آن را افزایش داده است.

این قالب را می‌توان با تلفیق با روایت گسترش داد و نوعی سه‌گانی به‌هم‌پیوسته، نظیر چارپاره ایجاد کرد. در این صورت می‌توان آن را با تصنیف و موسیقی هم پیوند داد و مخاطبان خیلی بیش‌تری برای آن دست‌وپا کرد.

 

دیدگاه دکتر مصطفی علیپور

سه‌گانی یک ظرفیت قابل احترام برای تعریف ذهن‌های موجز است. اینجانب در جایی ایجاز (در باره زبان شعر: ۱۱۲) را معجزه ی زبان دانسته‌ام. سه‌گانی در هر نوع و شکلش (کلاسیک، نیمایی تا بی وزن) شعر ساختمان نیز هست؛ حشو ندارد، فاقد قافیه‌آرایی کاذب است؛ یعنی قافیه که عنصر محوری است، جزئی از ساخت نحوی سطرهاست (و باید باشد). سه‌گانی از منظر تعهدش به دستاوردها و نظریه‌های نیما نیز قابل توجه است و دست‌کم در دو خصلت مهم شعر نیمایی:

  1. ایجاز،
  2. ساختمان،

نماینده شعر امروز است. نمونه هایی از چنین سه‌گانی‌هایی را می‌توان در آثار علیرضا فولادی، بهادر باقری و تنی چند از شاگردانشان، از جمله احسان پرسا، پاییز رحیمی، امیر باقری، الهه تاجیک‌زاده و… دید.

با این همه، مایلم یک نکته انتقادی را در اینجا ناگفته نگذارم: آنچه در غالب سه‌گانی‌هایی که اکنون و این روزها منتشر می‌شود، اسباب نگرانی است، محتوامحوری این آثار است. این که شاعر سه‌گانی از پیش بیندیشد که چه باید بگوید و بعد وزن و قافیه را از اطراف ذهن فراهم کند، زبانی را عرضه می‌کند که گرفتار آفت صراحت است و صراحت، مهم ترین دشمن شأنیت شعر است. شانیت و شعریت، محصول شهودی است که زبان‌های صریح را از آن نصیبی نیست. چنین سه‌گانی‌هایی تصنعی‌اند، برآیند تکلّفند، کوششی‌اند، و همین، بزرگ‌ترین عنصر شعریت را، ابهام ذاتی را، که از سفارش‌های نظری و کاربردی نیماست، از شعر دور می کند و «ساخت معنا» را که برآیند تعامل میان مخاطب و متن است (در باره زبان شعر: ۱۴۱)، از شعر می گیرد و از اینجاست که این روزها در صفحات مجازی و حقیقی، خروار خروار به کارهای سه‌مصراعی یا سه‌سطری برمی‌خوریم که همه چیز هست، جز جویی از شعر.

 

دیدگاه دکتر سعید سلیمان‌پور ارومی

«سه‌گانی قالب جدیدی نیست و ما خسروانی داشته‌ایم و بعدها نوخسروانی و این قالب قدیمی، به نام جدید نیاز ندارد». چندین سال پیش، این، اولین موضع‌گیری ذهنی و سریع من در مواجهه با پدیده‌ «سه‌گانی» بود؛ موضعی که برخی- برخلاف من- هنوز بر آن استوارند. امروزه بررسی بیشتر موضوع و تحلیل منصفانه آن، مرا مجاب کرده‌ است که حکم بدوی خویش را نقض کنم و اعتقاد داشته باشم که بحث تقدم نوخسروانی بر سه‌گانی چیزی شبیه بحث «شعر نو قبل از نیما و طلایه‌داران پیشین آن» است.

وقتی از خسروانیِ هجایی هزار و چندصد سال پیش به نوخسروانیِ عروضی زنده یاد اخوان ثالث می‌رسیم، آن را یکی از تفننات ادیبانه اخوان می‌یابیم که نه جدّی گرفته می‌شود و نه تالی پیدا می‌کند. این قضیه در باره تجربیات پراکنده دو دهه اخیر نیز صادق است؛ آثاری که  قبل از ظهور سه‌گانی با همان عنوان نوخسروانی به چاپ می‌رسند و البته برخی از آن‌ها آثار ارزشمندی هم هستند، اما علاوه بر این که انطباق کاملی با شاخصه‌های سه‌گانی ندارند، به جریان‌سازی منتهی نمی‌شوند.

با ظهور سه‌گانی که در کنار ارائه نمونه‌های عملی، از نظریه‌پردازی نیز یاری می‌گیرد،  قضیه شکل دیگری پیدا می‌کند؛. سه‌گانی سریعاً مقبول طبع مخاطبان می‌افتد  و به جریانی تبدیل می‌شود که روز به روز، هم بر تعداد مخاطبان آن افزوده می‌شود و هم بر  تعداد سرایندگان آن.

در چند سال اخیر، صدها شاعر و ادیب- شاعر،  قالب سه‌گانی را با همین نام پذیرفته‌ و به جمع سه‌گانی‌سرایان پیوسته‌اند. علاوه بر  حضور مستمر  سه‌گانی در مطبوعات و چاپ کتاب‌های مستقل سه‌گانی، امروزه در شبکه‌های اجتماعی، صفحات،کانال‌ها و گروه‌های پر‌شماری به طور ویژه به سه‌گانی اختصاص یافته‌اند.

من نیز در کنار سه‌گانی‌های جدّی خویش، در طنز هم از آن بهره برده‌ و ضمن مجموعه‌شعر «واژه در دست تعمیر» (سروش، ۱۳۹۴) بخشی از سه‌گانی‌های طنز خویش را آورده‌ام.

به هر حال، سه‌گانی، در کنار فرصت جدید و باطراوتی  که برای  ادبیات ما  مهیّا کرده‌است، بر مخاطبان شعر امروز نیز افزوده ‌است. این فرصت را مغتنم بشماریم.

 

دیدگاه دکتر عبدالرضا مدرس‌زاده

سه‌گانی، در‌واقع گونه‌ای پاسخ به نیاز فشرده‌گویی و کم‌سرایی در دوره پرشتاب حاکمیت رسانه‌هایی است که سلیقه و پسند مردم را عملاً به آن حالت سوق داده‌اند و شاعر نیز‌ که از دیرباز هدفی جز گزیده‌گویی نداشته است، باعث می‌شود خواننده مشتاق مضمون‌ تازه هم، ذوق برآمده از این شکل تراش‌خورده و صیقل‌یافته را احساس کند.

تجربه نگارنده در سرودن سه‌گانی نشان‌می‌دهد که سه‌گانی نیامده است تا ما را از قالب‌های دیگر شعر فارسی – به ویژه غزل در درون‌مایه و رباعی و دوبیتی در شکل- بی‌نیاز کند، که اصلاً سه‌گانی، خود چنین وظیفه‌ای را بر عهده نمی‌گیرد، اما می‌تواند گاهی اوقات اصلی‌ترین مضمون شاعرانه یک‌ قالب سنتی را در کوتاه‌ترین شکل فراهم و پدیدار کند.

اهتمام‌ در سرودن سه‌گانی، تاکید بر‌ ارزش و اعتبار نو‌آوری‌های ادبی و یا درستی تجدیدنظر در کارکردهای شعر سنتی فارسی است که معمولاً پا‌به‌پای تحولات سیاسی و اجتماعی، این نوسازی و به‌آفرینی همیشه رایج بوده است.

 

 

 

سه‌گانی‌ها

 

به سوی آنتولوژی سه‌گانی

 

امین آذری

(۱)

امسال را پرنده تر آغاز کن درخت!

از آسمان نترس!

پرواز کن درخت!

(۲)

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو:

چشم انتظار توست

در قاب روبه‌رو!

 

زهرا ابومعاش

(۳)

گل‌های دیگر بی تو دلگیرند؛

زیباترین گل بودی، اما حیف!

گلهای فصلی زود می‌میرند.

(۴)

گاه باید برگشت،

پشت سر را نگریست!

زندگی یک دوی ماراتن نیست.

 

محمد اسدی غنی

(۵)

وقتی پرنده‌ها دلشان شاد می‌شود،

سرتاسر درخت

فریاد می‌شود.

 

دریا افکار آزاد

(۶)

پا به پای بوسه‌اش

بی‌دریغ گریه کرد،

لب‌فروش دوره‌گرد.

 

مرضیه اوجی

(۷)

کولی فقط به خاطر یک سکّه

بر خط دست من که نگاه انداخت،

یک سرنوشت تازه برایم ساخت.

 

امیر باقری

(۸)

می‌شود یک پاسخ‌ِ دندان‌شکن

در سکوت‌ِ هسته بود؛

گاه باید پسته‌ی لب‌بسته بود!

(۹)

رفتم که به دریا بزنم دل،

یکپارچه شد مَد،

دریا به دلم زد.

(۱۰)

مات هر دو چشمت من؛

هم چراغ سبزند و

هم چراغ چشمک‌زن.

(۱۱)

ساکت و بی‌ادعا

دائما در خدمت یکدیگرند؛

مورها از ما بنی‌آدم ترند.

 

بهادر باقری

(۱۲)

و زندگی این است:

نسیم و برکه و آهوی تشنه، خیره به ماه…؛

و ناگهان، تمساح

(۱۳)

با آن که می‌داند

خشکیدنش حتمی‌ست،

لبخند، پیغام گل ختمی‌ست.

(۱۴)

نه مرا با تو بودن آسان است،

نه توان گفتنت وداع! وداع!

عشق! ای ترکشِ کنار نخاع!

 

محمداکرام بسیم (افغانستان)

(۱۵)

دام است، آهو نیست؛

آهسته‌تر! ای ببر!

هر گِرد، گردو نیست.

 

اصغر بهرامی

(۱۶)

پاس شد درس نزول برف؛

انتهای فصل اندوه است؛

چشمه، پایان نامه کوه است.

 

افلاطون پاشایی‌پور

(۱۷)

وقتی حضورت می شود کمرنگ،

حالم به غیر از این سه حالت نیست:

دلتنگ یا دلتنگ یا دلتنگ.

 

 

احسان پرسا

(۱۸)

هِی رفت و هِی برگشت!

من چوبِ عاشق بودم، او اَرّه؛

هی رفت و هی برگشت!

(۱۹)

باور من این است:

اگر از خاک سرشته‌ست خداوند تو را،

خاک یک جای جهان شیرین است.

 

لیلا پورحسین

(۲۰)

هستی‌ام را پیش پایش ریختم؛

بهترین دارایی‌ام، جان، مال او؛

«لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا».

 

الهه تاجیک‌زاده آریایی

(۲۱)

از حصار خاک تیره رد شده؛

با وجود این که خُرد و خسته است،

این جوانه پشت آسفالت را شکسته است.

(۲۲)

طرح یک لبخند را بر صورتم بنشان!

چهره‌ام را تازه کن، هرچند سرپایی!

آه! ای جراح زیبایی!

 

محمدرضا جهان‌آرای

(۲۳)

در باغ پاییزان

یک شاخ بی‌برگم؛

من نوجوانمرگم.

 

بابک حسین‌زاده برجویی

(۲۴)

قطره‌ای نمی‌رود درون لانه‌اش فرو؛

برترین مهندس است،

این کلاغ غرغرو.

(۲۵)

حرف کفتران چاهی است:

کینه‌های نابرادران

نردبان پادشاهی است.

(۲۶)

چون جسم دشمنانش

از سینه چاک خورده،

برنوی خاک‌خورده.

 

آرزو حقیقی

(۲۷)

من درخت سایه‌گسترم؛

روی زخم من نمک نزن!
با تبر مرا محک نزن!

 

زهرا حیدری

(۲۸)

فراملی‌تر از عشق تو آیا

به دنیا فرصتی بوده‌ست ما را؟

بیا در هم بریز این مرزها را!

(۲۹)

ای خدایی که بال بخشیدی!

اشتیاق پرنده را کم کن

یا کمی آسمان فراهم کن!

 

زهرا خدایاری

(۳۰)

باز این عقربه‌ها

شادی‌ام را دیدند،

تندتر چرخیدند.

رها خراسانی

(۳۱)

سرفصل دنیایم

خط خورده با غم بود؛

پاییز، رنگامیز باغم بود.

 

عباس خسروی

(۳۲)

صبحِ آن شب، شام آن هم شب؛

فقر، آری، فقر

چون دراکولای خونخواری‌ست، لامذهب.

 

فاطمه خواجویی راد

(۳۳)

بس که باران نگرفت،

داشت می‌رفت از دست؛

قارچ چترش را بست.

(۳۴)

چشم شب، کور شده‌ست؛

پشت این پنجره‌ها

ماه، سانسور شده‌ست.

 

عباس‌ خوش‌عمل کاشانی

(۳۵)

در این دشتهای پر از پونه ترد

جهان مال خرگوش شوخی‌ست

که یک- هیچ از مارها برد.

(۳۶)

نغمه‌هایش خطّ ممتدّ دل‌آشوبی،

مثل هق‌هق بود؛

یاکریم خانه عاشق بود.

(۳۷)

گفت ابراهیم را پروردگار:

ای خلیل از سربریدن در گذر!

دل بریدن بود ما را در نظر.

 

سید حسین دادخواه

(۳۸)

شاعری که بال را

عاشقانه می سرود،

در خودش اسیر بود.

 

دانیال دبیرچیلو

(۳۹)

صبح است و به عشق می‌شود باز

پرهایِ قناریِ خوش‌آواز؛

یک چیز کم است: سازِ شهناز.

 

میثم داودی

(۴۰)

عنکبوت سالهاست

تار می‌تند به پای طعمه‌اش؛

طعمه‌اش هزارپاست.

 

اسماعیل دهقانی

(۴۱)

ای شب تیره! هنوز

پشت این پنجره‌ها

روزنی هست به روز.

(۴۲)

ذهن مردابی

ترس از جاری شدن دارد؛

کاشکی تردید بگذارد!

 

محمدرضا راثی‌پور

(۴۳)

پشت هر روزن، حصار،

روی هر دیوار، سیم خاردار؛

از کجا آید به دیدارت بهار؟

 

پاییز رحیمی

(۴۴)

گرچه کوتاه، مثل این حرف است،

طعم شیرین مبهمی دارد؛

زندگی حسّ اوّلین برف است.

(۴۵)

ذهن پایه‌های تخت را خراب می‌کنند؛

موریانه‌ها

در سکوت، انقلاب می‌کنند.

 

حامد رمضانی

(۴۶)

سالها در پیاده‌رو فالَـش

عابران را چه ساده عاشق کرد،

مرغ عشقی که در قفس دق کرد!

 

محمد روحانی (نجوای کاشانی)

(۴۷)

طوطى‌صفتان که فکرشان خالى‌ست،

بى ارز و بهاست آنچه مى‌گویند؛

تقلید ِصداست آنچه مى‌گویند.

 

محمدرضا روزبه

(۴۸)

آنچه بایست می‌شدم، شده‌ام؛

این همان نقطه کمال من است؛

عاقبت، عاشقِ خودم شده‌ام.

(۴۹)

خدا را! تو ای زندگی! چیستی؟

دمادم ز تو مرگ و خون می‌چکد؛

تو اصلاً شبیه خودت نیستی.

 

محمد زمانی

(۵۰)

از ترس مردن بود اگر هی زندگی کردیم،

اما نفهمیدیم

کی زندگی کردیم.

 

انسیه زند

(۵۱)

رفت از یاد، کودکی؛

ماند افسوسِ لحظه‌ها؛

خنده هم مُرد، طفلکی!

 

زهرا سالاری

(۵۲)

گریه از تو زودتر رسید؛

باز هم بدون من بخند!

کودک درون من! بخند!

 

رضوانه سخنگو

(۵۳)

حوا!

دخترانت قد کشیده‌اند؛

آدم پیدا نمی‌شود.

 

سید حسن سعیدزاده (صهبای بیدگلی)

(۵۴)

زندگی را زندگی

پاکسازی می‌کند؛

مرگ دارد نقش بازی می‌کند.

(۵۵)

از حال ما دریا چه می‌داند؟

احوال ماهی‌های کوچک را

دریاچه  می‌داند.

(۵۶)

ای خواب! هر روز

در چشم مایی؛

شب‌ها کجایی؟

 

فرح سقایی

(۵۷)

از لانه‌ها سیرند،

بر شاخه‌ها آواز می‌خوانند؛

گنجشکها در برف می‌میرند.

 

 

سعید سلیمان‌پور ارومی

(۵۷)

شاید برای عشق

نامی‌ست مستعار،

گلواژه بهار.

(۵۸)

عشق را شکل جاده می‌دیدیم؛

سرعت ما که رفت بالاتر،

جاده پیچید و ما نپیچیدیم.

 

مهدی شبانی‌نژاد

(۵۹)

گفته بودی می‌رسی؛

بگذریم از بی‌کسی!

کی به دادم می‌رسی؟

 

شیما شریعتی

(۶۰)

هرچند روشن است،

سخت است باورش؛

یک دوست، دشمن است.

 

محمود شریفی (کمیل کاشانی)

(۶۱)

صبحت به خیر! خورشید!

وقتی که می‌دمیدی،

ماه مرا ندیدی؟

 

نیما شکرکردی

(۶۲)

صحنه جنگ میان تبر و آیینه‌ست؛

دیدنی نیست، ولی باز تماشا دارد؛

این چه رازی‌ست که دنیا دارد؟

 

مریم صابری

(۶۳)

با تو از عشق سخنها گفتیم؛

پشت این بیم و امید

نامه‌ای بود که هرگز نرسید.

 

جعفر صالحی

(۶۴)

بر لب خشک درختان ورد باران بود؛

داروک یک شب غزلخوان شد،

سرب‌باران شد.

 

عزیز عباس‌زاده نخست

(۶۵)

بس که تلخی دیده‌ام از روزگار،

طعم حلوا می‌دهد در کام من

زهر مار.

(۶۶)

پشتش خمیده بود،

چتری که تا به حال

باران ندیده بود.

 

نادر عبدالوند

(۶۷)

زن بودن آسان نیست؛

تا کی اسیر خویشتن باشیم؟

یک‌چند اگر مردیم، زن باشیم!

(۶۸)

روزگار عجیبی‌ست!

من به تو معتادم،

تو مرا ترک می‌کنی؟

 

محمد عبداللهی

(۶۸)

چشممان در چشم هم افتاد

در عرق‌ریزان نخلستان؛

زندگی یعنی همین الان.

 

علی عدالتجو

(۶۹)

از بس که خواب ماندیم،

خورشید جان به لب شد؛

شب رفت و باز شب شد.

 

فرهاد عطارحمیدی لنگرودی

(۷۰)

فندق به پسته می‌گفت:

لب تا به کی ببندیم؟

چیزی بگو بخندیم.

(۷۱)

چه فرق می‌کند بهار با خزان

برای جنگلی که گولِ فصل را نخورده است،

به ریشه دل سپرده است؟

 

یحیی علوی‌فرد

(۷۲)

یک طرف به جانب حرم،

یک طرف به سمت جمکران:

بهترین دوراهی جهان.

 

محمد علیجعفری

(۷۳)

بشر شر خود را بگو کم کند؛

اگر اختلافی‌ست حل می‌کنند؛

درختان تبر را بغل می‌کنند.

(۷۴)

صبح آمد باز،

با خودم گفتم:

یک هجا و این همه اعجاز؟

 

معصومه عیسی‌وند

(۷۵)

با زیرکی‌هایت

گرد سفیدی را نشاندی روی موهایم؛

ای زندگی! کو آرزوهایم؟

 

مجید فخاری

(۷۶)

کلاغ از روی نیرنگ

به گوش او چه گفته‌ست؟

مترسک روز و شب دیگر نخفته‌ست

(۷۷)

گفتید اهل دردید؛

ای مردمان بی‌درد!

با عاشقان چه کردید؟

 

خاطره فروزان

(۷۸)

فارغ از دیروز و آه،

فارغ فردا و کاش،

تا ابد امروز باش!

 

محمد قلی‌نسب

(۷۹)

کوتاهی عمر و

یک عمر کوتاهی؛

آهم دو چندان می‌شود گاهی.

(۸۰)

زندگی زندانگی‌ست؛

بال پروازی که هست،

حال پروازی که نیست.

 

زهرا قنبری دهکردی

(۸۱)

زندگی مهربانی محض‌ست؛

لمس دنیا فقط همین ساعت

لمس ساعت فقط همین لحظه‌ست.

 

صفیه قومنجانی

(۸۲)

گاه می‌آمد و گاه می‌رفت؛

خوب شد نیست

روی اعصاب من راه می‌رفت

 

محمد کامرانی اقدم

(۸۳)

بعضی از کلاغها

دزدهای شادی‌اند،

لایق تفنگهای بادی‌اند.

(۸۴)

یک خدای ناخدای بیشتر:

پندهای بیشتر،

بندهای بیشتر.

 

بهزاد گرانمایه

(۸۵)

گشت و گشت و گشت و شد

در طبیعت آشکار،

خندۀ خدا، بهار.

(۸۶)

تو را این ماجرا نیست؛

و ما ادراک ماالعشق؟

چه دانی ماجرا چیست؟

 

تورج گلیج

(۸۷)

هان! ای مترسک! از تو می‌پرسم

وقتی که بمب خوشه‌ای افتاد،

آن خوشه‌های خشم گندم داد؟

 

فاطمه مجیدی

(۸۸)

در سیاهیِّ چشم تو گم شد

چین و تاب سپید پیرهنم؛

چشم بگشا! نگاه کن! تو منم.

 

تقی متقی

(۸۹)

تا که می‌رسد بهار،

قاصدک میان دشت

می‌شود خبرنگار.

 

فریدون مرادی

(۹۰)

صبح شد و باز دلم چید

از لب این بام

یک گل خورشید.

 

نسیم محمدجانی

(۹۱)

رفتی و جای تو را پر کرده است

یک رفیق ماندگار:

انتظار.

(۹۲)

در چراغ سینه غول ماجراست؛

ورد خنده‌ات کجاست؟

غم اسیر ما چراست؟

 

حسین محمدیان

(۹۳)

من اناالحق می‌زنم؛

کاش می‌افتاد، کاش

حلقه دستان تو بر گردنم!

 

سها محمدی

(۹۴)

هدیه‌ی مقاومت است

به مرداب،

نیلوفر آبی.

 

کنعان محمدی

(۹۵)

عشق را مثل بچه‌ترسوها

کرده‌ای توی قلب خود پنهان؛

واقعاً خاک بر سرت! کنعان!

 

رضا مهدیزاده

(۹۶)

دارد از کوچۀ ما می‌کوچد

با لباسی که سراسر، برف است؛

مرگ، خیلی حرف است!

 

منیژه موفق

(۹۷)

زندگی یک‌ بار است؛

روی دوشِ انسان

زندگی یک بار است.

 

علیرضا مهران

(۹۸)

من کی‌ام؟ تمام او،

آنچنان که او من است؛

عشق، دو به هم زن است

(۹۹)

کاش جای سه‌گانی

گاه از من بخواهی

بوسه‌گانی!

 

مرجان مهران

(۱۰۰)

ناجوانمردی کرد،

خنجرم زد از پشت؛

زندگی آدم کشت.

 

کبری موسوی قهفرخی

(۱۰۱)

هر تکّه از دلم پی عشقی رفت؛

چشمان من که عامل این کارند،

شاهان بی‌کفایت قاجارند.

 

سیمین میرآفتاب

(۱۰۲)

برگ‌ها از تو پر زدند، درخت!

همچنان روح زندگی داری؛

در دل ما امید می‌کاری.

 

مهدی ناصری

(۱۰۳)

چلچراغ

ناگهان جلا گرفت؛

یک نفر شفا گرفت.

 

حسن نصیری

(۱۰۴)

غم‌ یکی دو روز نیست؛

دوستان! لطیفه‌ای!

زندگی به‌روز نیست.

 

محمود نیکبخت نصرآبادی

(۱۰۵)

نو کن لباس ایده‌هایت را!

آنگاه خواهی دید

هر روز، نوروز است.

 

معصومه هنر

(۱۰۶)

پاک‌کن‌ دارید؟

زندگی را پاک می‌خواهم؛

آه! اصلاً لاک می‌خواهم.

 

 

 

 

بیست سه‌گانی

از

علیرضا فولادی

 

(۱)

گل‌ها

انگشت اشاره زمینند

تا کوردلان تو را ببینند.

(۲)

شعله‌ای از دلم فراهم کن!

زندگی خون تازه می‌خواهد؛

یک شقایق برای من دم کن!

(۳)

برگشتی و شادی‌ام برانگیخت؛

در مقدم هرکه گل بریزند،

در مقدم گل چه بایدم ریخت؟

(۴)

بادها تابوت یک گل را

نوحه‌خوان بر دوش می‌بردند؛

کاش بعضی‌ها نمی‌مردند!

(۵)

کوه سرکش را ببین!

خاک هم افتاده نیست؛

ساده بودن ساده نیست.

(۶)

ای کاش بی‌ باران نماند،

چتری که ما را

با هم به منزل می‌رساند.

(۷)

با تو کارش اتراق،

بی تو کارش کوچ است؛

زندگی بازیِ گل یا پوچ است.

(۸)

بس‌که نازک شده بود،

گل شکفت از دل سنگ؛

ای امان از دل تنگ!

(۹)

از چنین شرکی

نانمان آجر نخواهد شد؛

جای مادر با خدا هم پر نخواهد شد.

(۱۰)

بگذار عشقت داستان باشد!

شیون مکن! مجنون!

از داستانت می‌زنی بیرون.

(۱۱)

«مردان این قبیله کجا رفتند؟»؛

اندوهشان نهایت اندوه است؛

هر درّه جای خالی یک کوه است.

(۱۲)

آسمان با غرور می‌گردید؛

یک تن از آفتابگردان‌ها

رفت در آسمان و شد خورشید.

(۱۳)

از شمعدانی باخبر بودم؛

حس می‌کنم قبلاً

پروانه‌تر بودم.

(۱۴)

نه آهوی دشتم، نه تیهوی کوه؛

مبادا بکوشی به ویرانی‌ام!

پلنگ است در خون ایرانی‌ام.

(۱۵)

نیش‌های نغز می‌زند؛

عشق، سادگی نمی‌کند،

اولش به مغز می‌زند.

 (۱۶)

دریغا! با کبوترهای چاهی رفت؛

نمی‌دانست جفتش بی‌قرار اینجاست؛

پرستو اشتباهی رفت.

(۱۷)

فکر یک‌درصد شکستت باش!

در جدایی نیز همدستند؛

مثل انگشتان دستت باش!

(۱۸)

ای‌ زمین! به خود مناز!

هر کجا که یک دل است،

احتمال زلزله‌ست.

(۱۹)

بالاترین باش!

پرواز هم باید به افتادن بیرزد!

کاری کن از افتادنت دنیا بلرزد!

(۲۰)

ای شما که در گذارتان

درد گم شدن کشیده‌اید!

یک علیرضا ندیده‌اید؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.