رویا… به رویا برگردان مرا به آبیِ بینهایت ـ با سپیدی ابرهای زیبا و گاهگاهشـ به مِه آن جهلِ کوتاهِ خیس که وامینهادیم در آن دانایی را… به رویا برگردان مرا به نادانیها به سرکشیهایِ خوفآور به خوابهایِ کوتاهِ عمیق به دوستداشتنهایِ محض… من از رویای رسولان خستهام و از حکمتهای شاعران و از عقل… این پنجرهها را ببند خدایِ رسولان در دوردست نشسته است من به تماشای تو آمدهام ای خدایِ نزدیک… محمدرضا تقی […]