بوی عطر اولین روز مدرسه| سامی تحصیلداری

یادایاد آن همه مهربانی| مزدک پنجه‌ای
25 مهر 1398
نیمکت های سه‌نفره| علیرضا برنجی
28 مهر 1398

عطر آخرین خاطره ای‌ است که فراموش می‌شود .
مانند عطر آغوش مادر، بوی عطر خاک لحظه تلاقی باران با زمین یا عطر اولین قرار عاشقانه، اما یکی از عطرهایی که هرگز فراموش نمی‌شود بوی عطر اولین روز مدرسه است، بوی عطر کتاب و دفتر نو .
ذوق و ترس توامانی داشتم. ذوق دیدن خانه دوم و ترس روبه رو شدن با جامعه‌ای بزرگ‌تر.
آنقدر یادم می‌آید که روی چترم باران می‌بارید زیر چترم من. ساعت هفت صبح آسمان رنگی دیگر بود و دمق، خیابان کودکی‌ام بزرگ‌تر شده بود، صدای هیاهوی بچه‌ها که به گوشم رسید دست مادرم را محکم‌تر فشردم و او لبخند زد و باران بند آمد چه روی چتر چه زیر چتر.
جلوی در مدرسه صورتم را بوسید و گفت: من مطمئنم موفق می‌شی برو و آنقدر درس بخون که حرف کسی رو سرت نباشه و دستت توو جیب خودت باشه، من که جز وعده آخر چیزی از حرف‌هایش نفهمیدم اما خوشحال که ظهر قورمه‌سبزی داریم.
تمام عطرهایی را که گفتم از برم، حتی بیشتر اما کاش می‌توانستم بوی عطر رنگین کمان ساعت هشت صبح را هم در خاطره‌ام ذخیره کنم کاش…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.